مقامات ارشد کشور اعلام کردهاند که به دنبال جنگ با آمریکا نیستند (که راهبرد درست و عاقلانهای است)، آمریکاییها هم گفتهاند دنبال درگیری نظامی نیستند (به استثنای حداقل جان بولتون)؛ و مذاکرهای هم با آمریکا صورت نمیگیرد (که بسیاری از منتقدان سیاست خارجی کشور و طرفداران مذاکرات برجام هم در شرایط فعلی، مذاکره با آمریکای ترامپ، بدون دستورکاری برای مذاکره و تضمینی برای پایبندی به نتیجه، و موضع تحقیرآمیز دولت آمریکا مذاکره را درست نمیدانند.)
مسأله این نیست که راهبرد نه جنگ و نه مذاکره در شرایط فعلی درست هست یا نیست، بلکه به شرط درستی، باز هم کفایت نمیکند. «نه جنگ» و «نه مذاکره» هر دو با «نه» شروع میشوند و به معنای بیکنشی یا فقدان کنش فعال هستند. فقدان کنش فعال در چنین وضعیتی که بدون هر گونه اقدام تنشآمیز دیگری از سوی آمریکا، تنش افزایش مییابد، به معنای عدم کفایت این موضع به تنهایی است.
آمریکاییها تحریمها را افزایش میدهند و حتی اگر منازعه نظامی بر اثر رخدادی اتفاقی یا توطئهای شبیه به آنچه گفته میشود به شکل ساختگی آغازگر جنگ ویتنام شد، رخ ندهد؛ جنگ اقتصادی ادامه مییابد. کشوری که هزینه جاری دولت آن از میانه دهه 1380 تا میانه دهه 1390 به شدت افزایش یافته، بر اثر بیش از یکونیم دهه رشد اقتصادی نامناسب و نرخ پایین تشکیل سرمایه، فرار سرمایه و بیثباتی اقتصادی نرخ بیکاری در آن افزایش یافته، و در کنار همه اینها فساد و نابرابری اقتصادی و اجتماعی به حد بالایی رسیده است، خود به خود در معرض تنش اقتصادی و تبدیل آن به مسائل اجتماعی، سیاسی و نهایتاً امنیتی قرار میگیرد.
آخرین آمارها و گزارشی از مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهند فقر عمیقتر و گستردهتر میشود و سخن از زوال بین یک تا دو میلیون شغل بر اثر تعطیلی کارگاهها در میان است. همه اینها نشان میدهند که راهبرد «نه جنگ نه مذاکره» برای ممانعت از بدتر شدن شرایط کفایت نمیکند. نکته مهمتر این است که راهبردهایی که در گذشته – حتی در شرایط غیرتحریمی و عادی اعمال شدهاند - نتوانستهاند مسبب رشد اقتصادی کافی، توسعه اشتغال، ممانعت از تخریب محیطزیست، ارتقای عدالت اجتماعی و مقابله با فساد شوند. بدیهی است آن راهبردها در شرایط تحریمی، رکود تورمی و نارضایتی اجتماعی و تضعیف سرمایه اجتماعی، نتایج بدتری به بار میآورند.
من قبلاً نوشتهام که کشور دچار «ساخت برهه حساس» در چهل سال گذشته بوده است، اما گفتمان «برهه حساس» دیگر به کار این شرایط نمیآید. «ما مقاومت میکنیم» اسم رمز متداول در «ساخت برهه حساس» بوده و هست؛ و مقامات ارشد اکنون نیز همین عبارت را تکرار میکنند. مسأله اما این است که «برهه حساس» برای توصیف این وضعیت کفایت نمیکند و مردم و نخبگان میپرسند «نه جنگ، نه مذاکره!؟ پس چی؟» گفتمان «پس چی؟» سر بر آورده است.
گفتمان «نه جنگ نه مذاکره» بدون هیچ تغییر رویهای، یعنی نشستن به انتظار بسته شدن تک تک منفذهای تنفس اقتصاد و در نهایت جامعه، عین آبپز شدن قورباغهای که در درون آب در حال گرم شدن و جوش آمدن است، بیتحرک. عبارت «ما مقاومت میکنیم» هم حداقل دو مشکل دارد. اول، «ما» کیست؟ «مقاومت» چیست، یعنی چه کار میکنیم که اسماش مقاومت است؟
کاربرد واژه ما، یعنی جمعی که چیز مشترکی دارند، و مقاومت کردن هم اغلب به معنای تحمل فشار یا هزینهای است. آیا «ما مقاومت میکنیم» یعنی «ما ایرانیان اعم از فقیر و غنی، رئیس و مرئوس، بالادست و فرودست، هزینههایی را بین خودمان تقسیم میکنیم و هر کس مسئولیت و قدرت بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری میپذیرد؟» یا اینکه عدهای حرف میزنند و بقیه تحمل میکنند؟
گفتمان «پس چی؟» میپرسد «ما کیست؟»، «مقاومت به چه معناست؟»، «فشار مقاومت چگونه بین ماها توزیع میشود؟»، «مقاومت ماها چه ویژگیای دارد که نتیجهاش مثبت باشد نه له شدن زیر فشار؟»، «مسئولیت عواقب این مقاومت ماها را چه کسی و چگونه میپذیرد؟»، «نقشه راه مقاومت را چه کسانی، از چه طریقی و با چه کیفیتی طراحی کردهاند؟»، «شاخص ارزیابی موفقیت در مقاومت چیست؟»، «چشمانداز موفقیت چند سال و با چه هزینهای است؟» و «آخرش چی میشه؟»
اینها سوالاتی است که مردم منتظرند پاسخ آنها را بشنوند. مردمانی رنجیده از فشار اقتصادی و تیرگی چشمانداز، برای تحمل کردن، به پاسخ این سوالات نیازمندند. باز هم ما و برهه حساس کنونی، اما برهه حساس «پس چی؟»