بهروز کریمی، پدر شعبده بازی ایران می‌گوید که اساس عالیتش به خاطر فقر بوده و در بچگی مجبور بوده به خاطر تامین معاش خانواده کار کند.

به گزارش سلام نو،  نام بهروز کریمی شاید چندان آشنا به نظر نرسد اما برنامه‌ها و شعبده‌هایش یادآور خاطرات مشترک یک نسل است؛ خاطراتی که در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ در قاب تلویزیون ایران متولد شد؛ برنامه‌هایی چون «هوشیار و بیدار»، «دیدنی‌ها» و «جدی نگیرید» که هرکدام از جمله پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون در زمان خودشان بودند و کریمی در این برنامه‌ها به اجرای برنامه و شعبده‌بازی می‌پرداخت.

بهروز کریمی متولد دوم فروردین ماه در شهر آبادان است و شعبده‌بازی را در کودکی و به صورت خودآموخته و غریزی فراگرفته است. هنرجویان و شاگردان کریمی که این روزها خودشان اسم و رسمی در تردستی و شعبده‌بازی پیدا کرده‌اند روز تولد وی را به عنوان «روز شعبده‌بازان ایران» نامیده‌اند و این روز را به یکدیگر تبریک می‌گویند.

کریمی را پدر شعبده‌بازی ایران نیز می‌نامند. او عضو انجمن شعبده‌بازان بین‌المللی، مدیرمسئول کانون سرگرمی‌های نمایشی ایران، مشاور مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز در امور سرگرمی‌های نمایشی و موسس موسسه هنری «پریستو» است.

کریمی از کودکی علاقه زیادی به هنر تئاتر داشته و به گفته خودش در کودکی آنقدر به تئاتر می رفته که در تئاتر آبادان همه او را می‌شناختند و گاهی اوقات نقش‌های کوچکی نیز به او محول می‌کردند. او این علاقه‌اش را در بزرگسالی نیز حفظ کرد و در تئاتر و سینما نیز فعال بود تا جایی که طراحی جلوه‌های ویژه چند اثر سینمایی و تئاتری را برعهده داشت اما در سال‌های اخیر بیشتر از سینما در تئاتر حضور داشته است.

به بهانه مرور خاطرات نوستالژیک این هنرمند باسابقه در ایام نوروز و پرداختن به فعالیت اخیر کریمی و همچنین رویکرد جدید تلویزیون به تولید برنامه‌های سرگرمی محور از جنس «عصر جدید» که بخش‌هایی از آن تا به اینجا به فن شعبده اختصاص داشته است، گفتگویی با این هنرمند در دفتر کارش انجام دادیم.

در بخش اول این گفتگو با ما همراه باشید:

* آقای کریمی فعالیت‌هایتان را از چه زمانی آغاز کردید و اصلاً چطور علاقه‌مند به شعبده‌بازی شدید؟ چون شما در تئاتر هم فعالیت دارید بنابراین توضیح دهید پایه شکل‌گیری علاقه‌تان به این نوع از سرگرمی‌ها از تئاتر شکل گرفت یا ریشه دیگری داشت؟

- پایه و اساس شکل‌گیری فعالیت‌های من فقر بود. فقر در خانواده ما آنقدر زیاد حکم‌فرما بود که من مجبور بودم از مدرسه که برمی گشتم، کار کنم و در خود مدرسه هم کار می‌کردم به این شکل که برای بچه‌ها برنامه اجرا می‌کردم و از آنها پول می‌گرفتم. بعد کارم به جایی رسید که متوجه شدم با این کارهای کوچک نمی‌توانم امورات زندگی ام را بگذرانم.

از زمان کودکی علاقه بسیاری به تردستی و شعبده و جادو داشتم و در آن زمان هم فیلم‌های تخیلی بسیار اکران می‌شد و من هم چون علاقه زیادی به سینما داشتم همه فیلم‌ها را می‌دیدم. فیلم‌های هندی آن دوران، همه درباره سحر و جادو و افسانه و تخیل بود و من همیشه پیش خودم می‌گفتم آیا می‌توانم مثل بازیگران این فیلم‌ها شوم و کارهای افسانه‌ای انجام دهم. اکران این فیلم‌های تخیلی همزمان بود با فیلم‌هایی که در آنها کریستوفر لی نقش «دراکولا» را بازی می‌کرد که من از آن نوع فیلم‌ها هم خوشم می‌آمد چون فرم این نوع از فیلم‌ها به شعبده بسیار شبیه بود.

در آن دوران در شهر ما آبادان شعبده‌بازی وجود نداشت و گاهی در ایام جشن برنامه‌های اینچنینی اجرا می‌شد اما من پول این را نداشتم که همه برنامه‌ها را ببینم بنابراین از کسانی که می‌رفتند و این برنامه‌ها را می‌دیدند، درباره اتفاقاتی که آنجا افتاده بود، سوال می‌کردم.

حتی آن زمان معرکه‌گیری بسیار باب بود و من هر جا که متوجه می‌شدم آنها بساط دارند خودم را به سرعت به آنجا می‌راندم. یک روز دیدم یک معرکه‌گیر کمی خاک در کلاهش ریخت و رویش دستمالی انداخت و آن را کمی تکان داد، بعد از توی کلاه مقدار زیادی طلا و جواهر بیرون آورد. در انتهای کارش نیز یک سینی جلو تماشاگران گرفت و از آنها خواست که به او کمک کنند.

من تا آخر شب به این فکر می‌کردم که چطور می‌شود یک نفر خاک را تبدیل به طلا کند و این همه ثروت داشته باشد اما بعد بیاید از مردم تقاضای کمک کند. اینجا بود که فکر کردم حتماً رازی در این قضیه هست پس رفتم کلاه دایی‌ام، روسری و جواهرات اندک مادرم را برداشتم و شروع کردم به تمرین کردن تا بالاخره موفق شدم.

* در واقع برای اولین بار خودتان راز یک شعبده را کشف کردید و کسی به شما کمکی نکرد.

بله درست است. بعد از یادگرفتن این ترفند شروع کردم بقیه شعبده‌هایی را که می‌دیدم با خودم تمرین کردن و تا جایی رسیدم که همه وسیله‌های مورد نیاز را خودم می‌ساختم و کار به جایی کشید که بخشی از خانه ما را لوازم شعبده‌ای گرفته بودم که خوم ساخته بودم.

همیشه به دقت به چیزهایی که دوستانم از شعبده‌ها و بازی‌ها در جاهای مختلف و حتی خارج از کشور دیده بودند، گوش می‌کردم و در ذهنم تصویرش را می‌ساختم و سعی می‌کردم آنها را به همان شکل بسازم

* آن زمان چند سالتان بود؟

-هفت سال داشتم و کلاس اول ابتدایی بودم. من کارهای مختلفی در آن دوران انجام می‌دادم مثل بلال فروشی و کار در قهوه خانه البته مبصر و شاگرد ممتاز کلاس هم بودم. به تئاتر هم خیلی علاقه داشتم و آنقدر به تئاتر می‌رفتم و جلو در تئاتر می‌ایستادم که همه من را می‌شناختند و جالب این است که گاهی من را می‌بردند و به من نقش می‌دادند. در اولین نقشی هم که خوب بازی کردم نقش کودکی‌های حضرت یوسف (ع) بود.

من همیشه به دقت به چیزهایی که دوستانم از شعبده‌ها و بازی‌ها در جاهای مختلف و حتی خارج از کشور دیده بودند، گوش می‌کردم و در ذهنم تصویرش را می‌ساختم و سعی می‌کردم آنها را به همان شکل بسازم. زمان گذشت و من در ۱۴ سالگی به خارج از کشور رفتم و در آنجا در یک سیرک شعبده‌بازی می‌کردم.

* چطور شرایط فراهم شد که بتوانید به خارج از ایران بروید؟

-برای ما آبادانی‌ها کویت رفتن خیلی راحت است و من حتی پاسپورت هم نداشتم اما به راحتی به کویت رفتم. با وجودی که عرب نیستم عربی‌ام خوب است و مشکل زبان نداشتم. در آنجا در یک سیرک کارم را شروع کردم و در آنجا بود که برای اولین بار تصویر اجرای من از تلویزیون کویت پخش شد به طوری که معروف شدم و در خیابان همه اسمم را صدا می‌کردند و من را با انگشت نشان می‌دادند. آنجا بود که لقب «پریستو» را برای خودم انتخاب کردم.

* «پریستو» به چه معنی است؟

- آن زمان از من پرسیدند که چرا این اسم را انتخاب کردی و من هم جواب دادم در آینده ازدواج می‌کنم و خداوند به من ۲ دختر به نام‌های پریسا و پرستو می‌دهد و اسم «پریستو» تلفیق این ۲ اسم است که همین هم شد و من در واقع دلیل انتخاب لقبم را پیشگویی کردم. البته «پریستو» به زبان ایتالیایی همان معنی «اجی مجی لاترجی» خودمان را می‌دهد.

بعد از آن اوایل دهه ۵۰ یک شعبده‌باز آمریکایی به نام جو بریکی کارم را دید و من را به منزلش دعوت کرد. من تا آن زمان نمی‌دانستم که شعبده‌بازها دانشکده و آموزشگاه دارند و حتی برای خرید وسایل مورد نیازشان فروشگاه دارند. تصورم این بود که هرکس خودش لوازمش را می‌سازد اما این شعبده‌باز از من پرسید وسایلت را از کدام کمپانی می‌خری؟ من هم جواب دادم که خودم آنها را می سازم اما او تعجب کرد و گفت امکان ندارد و از من خواست که وسایلم را به او نشان دهم اما من گفتم وسایل یک شعبده‌باز مثل ناموسش می‌ماند!

با خدای خودم عهد کردم که اگر فن شعبده‌بازی را خوب یاد بگیرم تا لحظه‌ای که حیات در بدنم هست شعبده‌بازی را به صورت رایگان آموزش دهم و هنوز هم دارم این کار را انجام می‌دهم

او من را به اتاقی برد که همه لوازم شعبده‌بازی اش در آنجا قرار داشت و من تا آن زمان این همه لوازم شعبده‌بازی را یکجا ندیده بودم. بعد از آن شد که من هم وسایلم را به او نشان دادم. با دیدن وسایل اندک و ناقص من، بریکی خیلی تعجب کرد چون از نظر او این وسایل اشتباه ساخته شده بود اما من با آنها کارم را درست انجام می‌دادم.

او از من فیلم گرفت و آن را فرستاد به آمریکا و همان زمان بود که من عضو انجمن شعبده‌بازان بین المللی شدم. همان موقع دیوید کاپرفیلد هم که مثل من نوجوان بود در این انجمن عضویت داشت. بعد از عضویتم در این انجمن آن‌ها من را حمایت کردند و گفتند اگر وسایلی مورد نیازم است در اختیارم قرار دهند و شعبده‌بازان دیگر به نوعی هوایم را داشته باشند. نکته جالب نیز این بود که جو بریکی همه وسایلش را به من داد و گفت تو شایسته اینها هستی چون همه ما وسایلمان را آماده می‌خریم اما تو داری خودت آنها را می‌سازی. این اتفاق نقطه عطفی بود برای بهتر شدن شعبده‌بازی من.

قبل از اینکه این اتفاق برایم بیفتد با خدای خودم عهد کردم که اگر فن شعبده‌بازی را خوب یاد بگیرم تا لحظه‌ای که حیات در بدنم هست شعبده‌بازی را به صورت رایگان آموزش دهم و هنوز هم دارم این کار را انجام می‌دهم. به این کار من خیلی‌ها اعتراض می‌کنند اما من می‌گویم که با خدای خودم پیمان بستم و نمی‌خواهم کسی که در روستا زندگی می‌کند و علاقه‌مند به شعبده‌بازی است به دلیل نبود آموزش و امکانات به مشکل بربخورد. اولین آموزشگاه شعبده‌بازی را هم با عنوان «موسسه هنری پریستو» در شهر تهران رسماً به ثبت رساندم، این آموزشگاه آنقدر معروف شده بود که در راه پله‌ها هم پر از هنرجو بود و از همه شهرستان‌ها برای آموزش به تهران می‌آمدند.

* چه سالی این موسسه را راه اندازی کردید؟

-سال ۱۳۶۳ «موسسه هنری پریستو» را راه اندازی کردم و این کار را مدیون مرکز هنرهای نمایشی هستم. آن زمان طاها عبدخدایی مدیر مرکز بود و من بعداً کارمند آنجا شدم و در حال حاضر نیز بازنشسته وزارت ارشاد هستم.

من اولین مجوزم را از علی منتظری مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی گرفتم که مردی بسیار شریف، با ذوق و بسیار توانمند و عاشق هنرمندان بود. در حال حاضر شهرام کرمی مدیرکل هنرهای نمایشی نیز مرد بسیار محترمی است که از دل اهالی تئاتر بیرون آمده و درد هنرمندان را می‌داند. شعبده‌بازی و سرگرمی نیز زیرمجموعه هنرهای نمایشی است و باید مورد توجه وزارت ارشاد باشد. هدف ما حمایت از هنرمندان اینترتیمنت و سرگرمی‌های نمایشی است. سرمایه من هنرجویانم هستند و خوشحالم که می‌توانم تجربیاتم را در اختیارشان قرار دهم.

* در حال حاضر اداره کل هنرهای نمایشی از شما حمایت مالی هم می‌کند؟

-در سال‌های قبل حمایت‌هایی از کانون سرگرمی‌های نمایشی که در سال ۷۲ آن را راه اندازی کردم، می‌شد اما در حال حاضر به دلیل کمبود بودجه این امکان وجود ندارد. بزرگترین حمایتی که وزارت ارشاد از ما کرده این است که بچه‌های ما را بیمه می‌کند. این آرزوی هنرمندان شعبده‌باز ماست که بیمه باشند و خوشبختانه این اتفاق افتاده و اعضای ما بعد از مدتی که از فعالیتشان گذشت بیمه می‌شوند و از مزایای بیمه تکمیلی هم بهره می‌برند. اگر هم مشکلی برای برخی پیش بیاید تلاش می‌کنیم از طریق هنرمندانی که وضعیت مالی مناسب‌تری دارند به آنها کمک کنیم.

* انجمن هنرمندان سرگرمی‌های نمایشی با کانون سرگرمی‌های نمایشی از هم متفاوت هستند؟

-بله. کانون سرگرمی‌های نمایشی به نوعی زیرمجموعه انجمن نمایش بود ولی انجمن هنرمندان سرگرمی‌های نمایشی را خودمان به ثبت رساندیم البته با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. البته موسسه‌های فرهنگی هنری دیگری هم وجود دارند اما «موسسه هنری پریستو» از همه قدیمی‌تر است و سال ۶۳ راه اندازی شد چون می‌خواستیم رسماً کار کنیم. یادم است آن موقع تعداد هنرجویانم خیلی زیاد بود و حتی از حاشیه خلیج فارس نیز برای آموزش به اینجا می‌آمدند چون می‌فهمیدند من عربی حرف می زنم.

سال ۱۳۶۳ «موسسه هنری پریستو» را راه اندازی کردم و اولین مجوزم را از علی منتظری مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی گرفتم که مردی بسیار شریف، با ذوق و بسیار توانمند و عاشق هنرمندان بود

بعد از مدتی دیدم برای عده‌ای خیلی سخت است که از راه دور به آموزشگاه بیایند و برایشان به صرفه نیست بنابراین تصمیم گرفتم بازی‌های تردستی را خودم تایپ کنم و بنا به انتخاب هرکس آنها را با وسایل برایش با پست ارسال کنم. با وجودی که تایپ بلد نبودم اما به صورت یک انگشتی خودم شرح بازی‌ها را تایپ می‌کردم چون می‌خواستم راز این تردستی‌ها را برملا کنم، نمی‌توانستم آنها را بدهم بیرون برایم تایپ کنند.

* آقای کریمی در کاری که شما انجام می‌دهید چه اندازه آموزش فن و تکنیک اهمیت دارد و چه اندازه استعداد و علاقه؟

-من همیشه به هنرجویانم می گویم شرط اولی که برای این کار باید داشته باشید، علاقه است. شرط دوم این است که شعبده را آموزش ببینید و تنها با خرید وسایل شعبده‌بازی نمی‌شود شعبده‌باز شد. مثلاً برخی از بچه می‌گویند ما ۱۰۰ بازی شعبده بلد هستیم اما من به آنها می گویم این بازی‌ها را می‌دانی یا می‌توانی انجام دهی. هرگاه توانستی این ۱۰۰ شعبده را انجام دهی شعبده‌باز قدری هستی.

* داشتن مهارت هم اهمیت زیادی دارد.

-در شعبده‌بازی چند مساله خیلی مهم است. یکی از آنها حرکت شعبده‌باز و دیگری ارتباط برقرار کردن با تماشاگران است. معنی تردستی یا فرزدستی این نیست که به سرعت و تندتند کاری را انجام دهند بلکه شعبده‌باز باید طوری دستش را حرکت دهد که چشم تماشاگران خطا ببیند همین. کارهای بزرگی که روی استیج اجرا می‌شوند نیز از همین ترفند استفاده می‌کنند و در دید مخاطبان خطا به وجود می‌آورند. حتی وقتی شعبده‌باز روی صحنه قدم می‌زند این قدم زدن جزو کار و بازی‌اش است و می‌خواهد حواس مخاطبش را پرت کند.

خوشبختانه بعد از راه اندازی آموزشگاه، شعبده‌بازانی که در اینجا دوره دیدند بیش از ۴ هزار نفر هستند. من هنوز مراجعانی دارم که علاقه مند هستند کودکانشان آموزش ببینند.

در حال حاضر تنها انجمن فعال است و آموزشگاه دیگر فعالیت ندارد و من فقط آموزش‌های انفرادی برای شعبده‌بازان و یا افرادی که قصد دارند، سخنرانی کنند و یا توجه جمعی را به خود معطوف کنند، انجام می‌دهم چون شعبده‌بازی تنها تردستی نیست بلکه از لحاظ ذهنی نیز می‌توان کاری کرد که افراد تحت تأثیر قرار بگیرند./مهر

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***